English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 291 (8878 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
say U بیان کردن
says U بیان کردن
impart U بیان کردن
imparted U بیان کردن
imparting U بیان کردن
imparts U بیان کردن
tell U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
tells U بیان کردن
frame U بیان کردن
set forth U بیان کردن
set out U بیان کردن
to set forth U بیان کردن
utter U بیان کردن
voice U بیان کردن
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
give U نسبت دادن به بیان کردن
gives U نسبت دادن به بیان کردن
giving U نسبت دادن به بیان کردن
word U بالغات بیان کردن
worded U بالغات بیان کردن
language U بصورت لسانی بیان کردن
languages U بصورت لسانی بیان کردن
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
express U بیان کردن اداکردن
expressed U بیان کردن اداکردن
expresses U بیان کردن اداکردن
expressing U بیان کردن اداکردن
riddle U تفسیریا بیان کردن
riddles U تفسیریا بیان کردن
detail U یات را بیان کردن
detailing U یات را بیان کردن
quote U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes U نقل بیان کردن نشان نقل قول
authentication U استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
restate U مجددا بیان کردن
restated U مجددا بیان کردن
restates U مجددا بیان کردن
restating U مجددا بیان کردن
paraphrase U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrasing U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneer U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneered U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneering U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
verbalised U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing U بصورت شفاهی بیان کردن
pronounce U رسما بیان کردن ادا کردن
pronounces U رسما بیان کردن ادا کردن
quantified U چندی بیان کردن
quantifies U چندی بیان کردن
quantify U چندی بیان کردن
quantifying U چندی بیان کردن
bubble U بیان کردن حباب
bubbled U بیان کردن حباب
bubbles U بیان کردن حباب
bubbling U بیان کردن حباب
scan U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
represent U بیان کردن نشان دادن
represented U بیان کردن نشان دادن
represents U بیان کردن نشان دادن
alphabetize U به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
macro U کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
run on U بتفصیل بیان کردن
SGML U استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
sound off U ازادانه بیان کردن
synopsize U بصورت مجمل بیان کردن
to set out U بیان کردن شرح دادن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
To speake in great detail. U مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
to speak volumes [for] U کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
Other Matches
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
diction U بیان
interpretation U بیان
expression U بیان
expositions U بیان
expressions U بیان
statements U بیان
exposition U بیان
experssion U بیان
interpretations U بیان
declarations U بیان
locutions U بیان
verbiage [American English] U بیان
locution U بیان
explanation U بیان
declaration U بیان
explication U بیان
statement U بیان
dite U بیان
diction U بیان
word choice U بیان
say so U بیان
say-so U بیان
averment U بیان
wording U بیان
dit U بیان
choice of words U بیان
quotations U بیان
quotation U بیان
pronunciations U بیان
pronunciation U بیان
recitation U بیان
wording U بیان
rhetorically U بیان
say-so U حق بیان
say so U حق بیان
explanations U بیان
recitations U بیان
fair spoken U خوش بیان
mentioned <adj.> <past-p.> U بیان شده
numbers U بیان کیفیت
remarking U افهار بیان
named <adj.> <past-p.> U بیان شده
mouths U مدخل بیان
remarks U افهار بیان
termed <adj.> <past-p.> U بیان شده
lip U سخن بیان
simply stated U به بیان کوتاه
number U بیان کیفیت
remarked U افهار بیان
statements U بیان وضعیت
fluidity U سلاست بیان
intonations U بیان با الحان
intonation U بیان با الحان
anticlimaxes U بیان قهقرایی
freedom of experssion U ازادی بیان
fluidity U روانی بیان
self-expression U بیان حال
shibboleth U بیان رایج
shibboleths U بیان رایج
mouthed U مدخل بیان
mouthing U مدخل بیان
mouth U مدخل بیان
expessible U قابل بیان
expounder U بیان کننده
expressible U به بیان درامدنی
remark U افهار بیان
stated <adj.> <past-p.> U بیان شده
appositive U عطف بیان
licorice U شیرین بیان
presentment U بیان حضور
diction U طرز بیان
statement U بیان وضعیت
eloquence U علم بیان
expresses U بیان یا شرح
inexpressibility U بیان ناپذیری
expressed U بیان یا شرح
dictograph U بیان نگار
anticlimax U بیان قهقرایی
restatements U بیان مجدد
express U بیان یا شرح
account U بیان علت
verbalization U بیان شفاهی
expressing U بیان یا شرح
liquorice U شیرین بیان
formulation U بیان ریاضی
paradox U بیان مغایر
paradoxes U بیان مغایر
apposition U عطف بیان
sweet root U شیرین بیان
restatement U بیان مجدد
enunciative U بیان کننده
said U بیان شده
stater U بیان کننده
verbalization U بیان کلامی
declaratory U متضمن بیان
anticlimaxes U بیان قهقرایی نمودن
rhetoricians U اموزگار معانی بیان
undermentioned <adj.> U بیان شده در پایین
word picture U بیان یا شرح روشن
rhetorician U اموزگار معانی بیان
abovementioned <adj.> U بیان شده در بالا
academic freedom آزادی عمل و بیان
euphuism U بیان مطنطن لفافی
polarities U بیان جهت جریان یک شی
causal U بیان کننده علت
anticlimactic U مربوط به بیان قهقرایی
polarity U بیان جهت جریان یک شی
obiter dictum U بیان ضمنی و تصادفی
above-quoted <adj.> U بیان شده در بالا
rhetor U اموزگار معانی بیان
smooth tongued U خوش بیان چاپلوس
k U نشانه بیان یک هزار
above-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
inexpressible U نا گفتنی غیرقابل بیان
aforementioned <adj.> U بیان شده در بالا
misstate U درست بیان نردن
inenarrable U غیر قابل بیان
enigmas U رمز بیان مبهم
below-mentioned <adj.> U بیان شده در پایین
pomfret cake U کلوچه شیرین بیان
enigma U رمز بیان مبهم
anticlimax U بیان قهقرایی نمودن
afore-mentioned <adj.> U بیان شده در بالا
enunciator U بیان کننده اداکننده
mentioned below [often postpos.] <adj.> U بیان شده در پایین
circumlocutions U بیان غیر مستقیم
circumlocution U بیان غیر مستقیم
last word U بیان یا رفتار قاطع
described U بیان مشخصات کسی یا چیزی
distinguish U بیان اختلاف بین دو موضوع
describes U بیان مشخصات کسی یا چیزی
apodeictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
describe U بیان مشخصات کسی یا چیزی
apodictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
attributes U متغیر بیان کننده شکل
poker face U دارای قیافهی عاری از بیان
antiphrasis U بیان مطلبی به معنی مخالف ان
describing U بیان مشخصات کسی یا چیزی
attributing U متغیر بیان کننده شکل
ineffably U بطوریکه نتوان بیان کرد
wordless U غیرقابل بیان با لغات خاموش
quantifying U بیان اثر چیزی با اعداد
formulated U بیان داشتن بزبان ریاضی
algorithmic U بیان شده با استفاده از الگوریتم ها
formulates U بیان داشتن بزبان ریاضی
distinguishes U بیان اختلاف بین دو موضوع
four freedoms U ازادی در نطق و بیان عقیده
formulating U بیان داشتن بزبان ریاضی
expressible U قابل افهار بیان کردنی
quantified U بیان اثر چیزی با اعداد
quantifies U بیان اثر چیزی با اعداد
uncoveranted U مشمول بیان نشده غیرقراردادی
quantify U بیان اثر چیزی با اعداد
disclosures U عمل بیان در باره چیزی
disclosure U عمل بیان در باره چیزی
to put it in a nutshell U در چند کلمه بیان شود
attribute U متغیر بیان کننده شکل
unspeakable U توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
quantitative U بیان شده بر حسب صفات
quantitatively U بیان شده بر حسب صفات
formulate U بیان داشتن بزبان ریاضی
negatives U با بیان علامت منفی کنار عدد
operator U نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
irish bull U بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
negative U با بیان علامت منفی کنار عدد
rhetoric U وابسته بعلم بدیع یامعانی بیان
instructs U بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
instructing U بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
instructed U بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
instruct U بیان نحوه کار به کسی یا به کامپیوتر
B: U بیان کننده دیسک درایو جانبی
ieee U استاندارد بیان کننده اتصالات داده با......... و........
polled U بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
description U کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
specifying U بیان واضح آنچه نیاز است
That speaks volumes. <idiom> U چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
descriptions U کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
specify U بیان واضح آنچه نیاز است
specifies U بیان واضح آنچه نیاز است
poll U بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
operators U نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
Anno Domini [AD] <adj.> پس از میلاد مسیح [جهت بیان سال]
polls U بیان وضعیت وسیله جانبی در شبکه
merism U بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف
inequality operator U نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
enters U کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
authenticated U بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
bnf U سیستم نوشتن و بیان زبان برنامه سازی
LCP U قوانین بیان ارسال داده روی کانال
wisha U برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
inverts U که برای بیان نقل قول به کار می رود
inverting U که برای بیان نقل قول به کار می رود
invert U که برای بیان نقل قول به کار می رود
message U اندازه و سرعت ارسال پیام را بیان می کنند
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
2مهرآسا
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1The outright abolition of the death penalty.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com